، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

ستاره نابغه کوچولو

خدایا چرا؟

من خدامو یه جور دیگه دوست دارم. من از خدای خودم نمی ترسم سالهاست که فقط دوستش دارم سالهاست در واقع از وقتی واقعا خدامو شناختم حسی از عشق بهمراه اعتماد و توکل بهش دارم . واسه همین من همیشه وقتی اتفاقی میفته که دلیلشو نمی دونم از خدای خوبم می پرسم چرا؟ چرا چرا چرا اشکهام جاری میشن و از خدا می پرسم چرا ؟ چون بین من و خدای خوبم این چرا ها کفر نیست و توهینی به عرش کبریایی وارد نمی شه . اصلا مگه کار خدا بی دلیل و حکمت هم  میشه . منم مثل کودکم هستم که با این چراها رشد می کنم و به کمال میرسم . 13 مهرماه 1372 : خاله منصوره 32 ساله ام در اثر تصادف فوت شد و 3 دختر خردسالش بی مادر شدن . وقتی 19 ساله باشی و نازدونه و یکدفعه فاجعه ای به این بزرگی...
2 مهر 1392

مادرانه های من!

هفته پیش شلواری پوشیده بودی که کیتی روش داشت و نوشته hello kitty  می گی مامی ببین نوشته: "کی آی تی تی وای " و جالب تر اینکه تو نوشته رو از بالا می دیدی نه روبروی خودت بعد از اینکه کلی چلوندمت پیش خودم گفتم شاید چون نوشته kitty رو زیاد دیده حروف رو می گه . آخه تا حالا هیچ آموزش رسمی حروف و صداهاشونو بهت ندادیم تا اینکه چند روز پیش داشتم آماده می شدم از شرکت بیایم خونه . اسم شرکت روی دیوار لابی با حروف انگلیسی حک شده یک دفعه صداتو می شنوم که داری حروفش رو می خونی از اتاق می پرم بیرون و واسه اینکه مطمئن بشم اشتباه نشنیدم ازت خواستم که دوباره برام بگی و تو دوباره همه رو می خونی بعضی رو فقط به اسم بلد بودی بعضی رو صداشونم بلد بودی. موبایلم...
29 شهريور 1392

جشن تولد 3سالگی -2

بعد از درست کردن کاردستی به همه بچه ها جایزه یک گل سینه کیتی دادیم!  اینم ستاره خانوم که داره جایزه اشو به نیما نشون میده   مسابقه حفظ تعادل : یک آب نبات گرد کوچولو تو قاشق باید با دهن و بدون کمک دست به آخر مسیر برسه ستاره بدو زودباش بدو!    اینم سوفی خوشگله که بار اولش بود این مسابقه رو میداد   ترنم جون بفرمایید اینم یسکویت شما!   گوشهای کیتی چه مزه ای داره مامی جان؟   کی گفته که تاج ابی فقط مال پسرا هست؟   از راست به چپ: سوفی - ایلیا - نیما و ستاره   و کیک کیتی واسه یک پرنسس سه ساله ...
29 شهريور 1392

جشن تولد 3سالگی -1

از قبل تصمیم داشتم تولد امسالت رو با تم مینی موس بگیرم ولی چند ماه قبل خودت گفتی مامی برام تولد کیتی بگیر البته چند بار هم تصمیمات فرشته کوچولو عوض شد مبنی بر اینکه مثلا تولد "دورا" برام بگیر و ... که خدا رو شکر با توضیحات کمی دوباره کیتی غالب میشد . خودم هم به نظرم اومد کیتی مناسب تره چون تم کیتی کلا بچگانه هست و اگه از امسال می گذشت واسه سالهای بعد مناسب نبود و ضمن اینکه خود وسایل کیتی تو بازار زیاده . بماند که مامی خانم با همه مشغله هایی که دارند حدود 4 ماه درگیری فکری و وقتی داشتن تا مهمونی تولد برگزار بشه حالا خوب یا بد بماند... کلا تا حالا که بجز سال اول خودم از امسال و پارسال تولدت راضی نبودم . پارسال مریض بودی و امسال هم چند روز بود ...
20 شهريور 1392

هیس...

هیس... دختران فریاد نمی زنند!  بعد از 4 سال با بابایی رفتیم سینما و نازنین بانوی من پیش مامان جون مهربونش بود . کل جریان فیلم رو می دونستم حتی اکران خصوصیش دعوت شده بودیم که بخاطر ستاره نتونستم برم ولی حالا که فرصت پیش اومده بود باید میدیدمش باید! فیلمی که هر مادری باید ببینه و هر پدری ! فیلمی که از یک تابوی اجتماعی حرف میزنه دختران کوچولویی که در بچگی مورد آزار جنسی و حتی تجاوز جنسی قرار می گیرن و پدرهایی که در کسوت بازرس، رییس پلیس، رییس زندان و ... با بغضهای شکسته در گلو با ماجرا روبرو می شدن فیلمی با ارزشی فراتر از دیدن که اجباری برای دیدن! طبق آمار ذهنی خودم - چون متاسفانه این موضوعات اینقدر تابو هست که آمار واقعی وجود نداره- 90%...
17 شهريور 1392

تولد 3 سالگی

دوشنبه 4 شهریور 92 ستاره  ی من!  هنوز عشق در حول و هوش چشم تو می چرخد. از من نگیر چشم دست مرا بگیر کوچه های محبت را با من بگرد. یادم بده چگونه بخوانم تا عشق در تمامی دلها معنا شود. یادم بده چگونه نگاهت کنم که ترّی بالایت در تند باد عشق نلرزد... نازنینم! آنگونه عاشقم که حرمت مجنون را احساس می کنم. آنگونه عاشقم که نیستان را یکجا هوای زمزمه دارم.. آنگونه عاشقم که هر نفسم شعر است... دخترکم!چشم تو شعر،چشم تو شاعراست. من دزد شعرهای چشم تو هستم...   ستاره های کلامت را در لحظه های ساکت عاشق بر من ببار... برمن ببار تا که بروید بهاروار..   تمام حرف دلم اینست؛  &nbs...
4 شهريور 1392

در آستانه 3 سالگی

دخنرک شیرین من! باورم نمیشه که فقط 3 روز تا 3 سالگی تو باقی مونده. مادرکم! عسلکم! جگرگوشه ام! وجود نازنینت از هر گزندی دور! رویاهای زندگیت لبریز و بیشمار! و شادی وجودت پایدار! دوست ندارم تو وبلاگت از سختیها یا مریضیهات بنویسم که شیرینی بودنت هر چیزی رو لذتبخش می کنه . ولی 10 روزی هست که دوباره مریضی و در حال خوردن آنتی بیوتیک و همچنین بی اشتهایی مفرط  و همین مساله ، خوشی بهبود اشتهات رو تو 2 هفته اول مهدرفتن حسابی ضایع کرد پروژه مهد همچنان باقیه و واسه من و تو از تمام پروژه های قبلی - گرفتن از شیر و پوشک - طولانی تر شده . نمی دونم چرا اینکه آیا بخاطر مریضی هست یا علت دیگه داره مهدت رو دوست نداری و دیگه نمی ری . منهم وقتی اینقدر امتناع...
31 مرداد 1392

هفته سوم مهد

چهارشنبه 16 مرداد 92 پایان هفته سوم مهدکودک واقعا چرا این مهدکودک خودش یک منبع تقویمی مهم تو روزشمار من و تو شده؟  همه چیز آرومه و منهم به نسبت خوشحالم . امروز روز اسباب بازی یا به اصطلاح پرسنل مهد روز toy بوده و روزی هست که بچه ها اجازه دارن هر اسباب بازی که دوست دارن برای بازی به مهد ببرن و جوجه ی ناز مامی با خودش "جوجو"رو برده - جوجه طرقه ایکه 10 روزه گیرت اومده و به قول خودت this is my pet. خدایی جوجه طرقه بهتر از مار کبری نیست به عنوان یک حیوون خونگی؟  بابایی میگه امروز دوتا جوجه باهم رفتن مهدکودک البته بماند که ما چندان امیدی به زنده موندن اون طرقه زبون بسته نداشتیم ولی خب خدا رو شکر که هردو جوجه هم سالم برگشتن. به نظر ...
17 مرداد 1392

روز اول مهد

شنبه 29 تیر 92 از پله های مهد بالا میری بدون اینکه پشت سرت منو نگاه کنی تا نصفه پله که رسیدی بهت می گم : ستاره مامی خداحافظ . یک نگاه سرسری بهم می کنی و با هیجان بالا می ری و یک خداحافظی سرسری از پیچ پله بالا میری و دیگه نمیبینمت و رختشویی توی دلم شدیدتر می چرخه . دخترکم بزرگ شده با هیجان این چند وقت در مورد رفتن به مهد حرف میزنه  و دیشب کوله پشتی (به قول خودش backpack) کیتیشو با کمک خودش آماده کردم صبح از زیر قرآن ردش کردیم و بابایی چند تا عکس یادگاری گرفته . همه چیز نوید یکروز خوب و شادی آور رو میده پس چرا مامی دائما نی نی چشماش تره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دلتنگم! خیلییییییی! اینقدر زیاد که علیرغم همه خودداریم بعد از رفتن تو به کلاست اشکا...
6 مرداد 1392