، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه سن داره

ستاره نابغه کوچولو

خدایا چرا؟

1392/7/2 22:58
نویسنده : مامان هدا
394 بازدید
اشتراک گذاری

من خدامو یه جور دیگه دوست دارم. من از خدای خودم نمی ترسم سالهاست که فقط دوستش دارم سالهاست در واقع از وقتی واقعا خدامو شناختم حسی از عشق بهمراه اعتماد و توکل بهش دارم . واسه همین من همیشه وقتی اتفاقی میفته که دلیلشو نمی دونم از خدای خوبم می پرسم چرا؟ چرا چرا چرا

اشکهام جاری میشن و از خدا می پرسم چرا ؟ چون بین من و خدای خوبم این چرا ها کفر نیست و توهینی به عرش کبریایی وارد نمی شه . اصلا مگه کار خدا بی دلیل و حکمت هم  میشه . منم مثل کودکم هستم که با این چراها رشد می کنم و به کمال میرسم .

13 مهرماه 1372 : خاله منصوره 32 ساله ام در اثر تصادف فوت شد و 3 دختر خردسالش بی مادر شدن . وقتی 19 ساله باشی و نازدونه و یکدفعه فاجعه ای به این بزرگی تو رو در بر بگیره مجبور میشی بزرگ بشی. شرحش خیلی مفصله 10 سال بعد کوچکترین دختر خاله منصوره به همان شیوه خاله فوت می کنه و روی قبر مامانش خاکش می کنن و حالا بعد از 10 سال دیگه شوهر 32 ساله دختر بزرگ خاله منصوره فوت کرده. سوده ی عزیزم! از صبح از خدای مهربون برات صبر و آرامش می خوام و یک چرای بزرگ منو رها نمی کنه . هیچ وقت برای مرده ها گریه نمی کنیم گریمون برای دلتنگی خودمون و غم اطرافیانمونه . خدایای مهربونم مگه یک خانواده چقدر ظرفیت داغ و از دست دادن عزیز دارن ؟ به سوده فکر می کنم که در 32 سالگی همراه و شریک زندگیشو از دست داده . به پسر شیرین یکسال و 2 ماهه سوده که یتیم شده و به حجم اندوه این خانواده در طی سالها ... کاش می فهمیدم چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

سمیرا
2 مهر 92 23:44
وای تسلیت میگم خدا به خانومش صبر بده خیلی سخته خیلی سخته الهی بمیرم برا پسر کوچولوش اتفاقا منم بعضی وقتا از ته دل میگم خدااااا چرااا به خدا خیلی ناراحت شدم
مامان رادمان
4 مهر 92 17:15
الان که دارم این پیام رو براتون مینویسم چشمام پر اشکه واقعا چه حکمتی درش هست ؟ودیگه هیچی نمیشه گفت جز اینکه خدابهشون صبر بده .ا