دلنوشته
امروز سرشار از حس مادریم ! یا بهتر بگم سرشار از نوشتن حس مادریم.
شاید بیخوابیهای این چند شب اخیر دل نازکم کرده . نمی دونم که چه حسی این دوست داشتن تو نازنین ترینم.
صبح که از خواب یا بهتر بگم کوفته از بیخوابی بلند میشم و تو منو می بوسی و بهم می گی مامی دوست دارم گریه ام میگیره .
از تو شیرین ترینم خجالت می کشم . که نکنه شاید تو نگاهم یا لحن صدام چیزی حس کردی . نکنه فرشته های خدا که تو از پیششون اومدی برای ثانیه ای احساس کردن که من لیاقت داشتنت رو ندارم .
خدایا ببخش بر من ببخش اگه نیمه شبی جسم خستم توان پرورش و نگهداری هدیه تو رو به خوبی نداره - خدایا هدیه ات رو بر من ببخش . به تمام مقدسات عالم قسمت می دم که حتی برای لحظه ای وجود نازنینش رو از من دور نکنی. آمین
هنوز شیر می خوری و نمی دونم واقعا کدوممون از این رابطه شیرین بیشتر لذت می بریم من یا تو؟
تو که به هر بهانه ای حتی خواب متوسل میشی تا شیر بخوری یا منکه می دونم این فقط یه بهانه است که میگی خوابم میاد و تو رو تو بغل می گیرم تا از عطر تنت سرمست بشم.
تو بغلم بعد از خوردن شیر خوابیدی هنوز ارضا نشدم هنوز تشته لمس سلول سلول وجودتم . بیشتر به خودم می فشارمت . موهاتو نوازش می کنم . و به موبرگهای ریز و ابی زیر پوست مرمریت تگاه می کنم به برجستگی و قرمزی لبهات و به نفسهای آرومت گوش می دم و از آرامش وجودت ، وجودم سرشار از حسی میشه که با هیچ کلمه ای حتی عشق نمی تونم توصیفش کنم .
خدایا بخاطر تمام لذت مادری ازت ممنونم.