شازده حمام
مدتها بود که کتاب خوبی نخونده بودم . البته منظورم بجز کتابایی که به هر نوعی به تو مربوط میشه .
آخرین بار هم جلد اول و دوم همین کتاب بود که اینقدر از خوندنش لذت بردم " کتاب شازده حمام - انتشارات پاپلی- و حالا دارم جلد سومشو که تو نمایشگاه اومده بود می خونم . نمی دونم می خونم یا می خورم! کی فرصت خوندن پیدا می کنم این دیگه از معجزات روزگاره مثلا بین هر قاشق صبحانه ایکه به تو میدم تا قاشق بعدی یا مثلا وقتی داریم با هم قایم موشک بازی می کنیم تا تو بری قایم بشی یا ... مهم اینه که بخونی. بخونی و لذت ببری حتی گاهی تو بیای و با اصرار بدونی اینجا چی نوشته و اونوقت من و تو با هم بخونیم البته با سانسور ولی اونم یه جور لذت دیگه داره.
آقای دکتر پاپلی خدا به شما سلامتی و عمر طولانی بده اینقدر طولانی که خاطراتت جدیدتونو همینطور تا10-15 ساله دیگه بنویسید و اونموقع ستاره هم بخونه و مثل مامانش کلی لذت ببره. هر صفحه کتاب رو با لذت می خونم .اصلا تا حالا هیچ کتابی که اینقدر قشنگ جامعه ایران رو توصیف و تحلیل کرده باشه نخوندم . قلم دکتر پاپلی هم خیلی شیرین و دلنشینه . و بازهم من احساس خوشی و خوشبختی می کنم هم از خوندن کتابی به این خوبی و هم اینکه جای خیلی از آدمهای واقعی خاطرات دکتر نیستم. به قول خود دکتر همین سواد داشتن کلی خوشبختی و نعمته .
یه ایمیل برام اومده بود با کمی تغییر :
یکی از مواردی که توجه من را خیلی جلب میکند تفاوت روشهای تربیتی والدین گروه1 و والدین گروه2 است. نتیجه مشاهداتم هم در یک جمله خلاصه میشود."والدین گروه2 خود نیاز به یک تربیت اساسی دارند."
1- بعنوان مثال بچه والدین گروه1 سرفه میکند. مادر یک دستمال درمیآورد و به بچه میدهد
بچه والدین گروه2 شدید سرفه میکند. مادر به او میگوید "نکن". بعد هم بچه را دعوا میکند. بچه حالا علاوه بر سرفه، زِر هم میزند..
2- بچه والدین گروه1 غر میزند و نمیخواهد از مغازه بیرون برود. پدر به او میگوید که راه خروج را بلد نیست و از بچه میخواهد خروجی را نشانش بدهد. بچه یورتمه کنان بطرف در میرود و خوشحال است. احساس میکند کار مهمی انجام میدهد.
بچه والدین گروه2 غر میزند و نمیخواهد از مغازه بیرون برود. او را بزور و کشان کشان بیرون میبرند. بچه زِر میزند.بچه والدین گروه2 غر میزند و نمیخواهد از مغازه بیرون برود. قربان صدقهاش میروند و وعده شکلات و بستنی میدهند. بچه رشوه را قبول میکند. همچنان غر میزند و از مغازه خارج میشود. مشغول چانهزدن بر سر تعداد بستنی است.
3- بچه والدین گروه1 در مدرسه دعوا کردهاست. داستان را برای مادر تعریف میکند. مادر گوش میدهد، اما عکسالعملی نشان نمیدهد.
بچه والدین گروه2 در مدرسه دعوا کردهاست. داستان را برای مادر تعریف میکند. مادر درحالیکه سعی دارد باقیمانده غذا را از لای دندانش بیرون بکشد، گوش میدهد. به بچه میگوید: "اون فقیره. واسه همین بیتربیته. تو باهاش بازی نکن!" ( من غرق در منطق و فراست این جورمادرها شدهام!!)
4- بچه والدین گروه1 بستنی میخورد. مادر به او دستمال میدهد تا دهانش را پاک کند.
بچه والدین گروه2 بستنی میخورد. مادر دور دهانش را پاک میکند.
5- بچه والدین گروه2 زر میزند. مادر دعوایش میکند. پدر به مادر میتوپد که بچه را دعوا نکن. بچه لگدی حواله پدر میکند. مادر میخندد. پدر بچه را دعوا میکند . بچه والدین گروه2 زر میزند. باز هم به او وعده و رشوه میدهند(بچه والدین گروه1 کلاً زیاد زر نمیزند)
6- بچه والدین گروه1 زمین خوردهاست. بلند میشود و به بازی ادامه میدهد.
بچه والدین گروه2 زمین خوردهاست. مادر توی سرش میزند و "یا امام رضا" میگوید. بچه را بلند میکند و مثل کیسه سیبزمینی میتکاند. بچه میترسد و جیغ میکشد. مادر گونه میخراشد. هر دو مفصل هوار میکشند. بعد بچه میرود بازی کند. مادر آینه درمیآورد تا آرایشش را کنترل کند.
7- در مطب دکتر حوصله بچه والدین گروه1 سر رفتهاست. مادر از کیفش کاغذ و مدادرنگی بیرون میآورد. بچه مشغول میشود.
در مطب دکتر حوصله بچه والدین گروه2 سر رفته است.. مادر کاغذ و مداد رنگی ندارد. یک صورتحساب از کیفش درمیآورد. یک خودکار ته کیفش پیدا میکند. اول کلی "ها" میکند و نوک زبانش میزند تا بنویسد. بچه دو خط میکشد. رنگ ندارد و جذبش نمیکند. از جایش بکند میشود تا دور اتاق چرخی بزند. مادر مثل گرامافونی که سوزنش گیر کردهباشد لاینقطع میگوید "نرو، نکن، نگو، دست نزن، بیا، حرف نزن، آروم باش، ول کن، به پدرت میگم ...". اعصاب همه خرد شدهاست. دلت میخواهد بلند شوی و دودستی بکوبی توی سر مادر 2!!!
و این ماجرا ها تمام نشدنی است و... شاید بهتر باشه بازهم بگیم : والدین گروه2 خود نیاز به یک تربیت اساسی دارند** نویسنده این متن نامشخص است.