دوران نقاهت
به قولم عمل کردم و پست قبلی رو عکسای تولد گذاشتم ولی به قول سیدعلی صالحی
"حال همه ما خوب است اما تو باور مکن ... به گمانم بايد
برای آرامش مادرم
دعای گريه و گيسو بُران باران را به ياد آورم .... آسوده باش، حالم خوب است
فقط در حيرتم
که از چه هوای رفتن به جائی دور
هی دل بیقرارم را پیِ آن پرنده میخواند! ... خستهام، خسته.... "
خسته هستم و دل نگران دخترکم که دوران نقاهت سختی رو می گذرونه . شدیدا دچار اضطراب جدایی شده حتی گاهی تا توی دستشویی می خواد باهام بیاد . غذا نمی خوره . بستنی دوست نداره و لب به حتی یک قاشق بستنی نزده . ضعیف شده . بدقلق و بهانه گیر . بی بهانه و با بهانه گریه می کنه و شبهایی دچار کابوس و بیخوابی . امروز از 5 صبح دیگه نخوابیده . البته اگه 4 بار بیدار شدن تا 5 صبح رو بگیم خوابیده .مهدکودک رو که خیلی خوب شده بود دوباره برگشتیم به نقطه اول . تمام صبح تا ظهر رو باهاش تو مهد می مونم و بعد هم که میایم شرکت بازهم درگیرش هستم و حجم زیادی از کارای انجام نشده .خسته هستم خیلییییییییییییی و به این فکر می کنم که همه دغدغه هام قبل از عمل بجا بودن . خسته هستم و به این فکر می کنم که نکنه جایی کوتاهی کردم یا جایی بلد نبودم و راه رو اشتباه رفتم ... خسته هستم