، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره

ستاره نابغه کوچولو

دوباره نویس!

1390/4/25 10:30
نویسنده : مامان هدا
271 بازدید
اشتراک گذاری

اینقدر شرمنده محبتهاتون شدم که نمی دونم چکار کنم . راستش چون نمی رسیدم رمز رو واسه همه ایمیل کنم مجبور شدم پست قبلی رو بدون رمز تکرار کنم. به قول یکی از مهربون مامانا در دروازه رو می شه بست ولی در دهن مردمو نه!

درددل 1: اینجا یه محیط شخصیه من فکر نمی کنم به کسی مربوط باشه که من چه مطلبی می نویسم که خوشایند اون باشه یا نه . من کلا اهل بحث نیستم راستش مسئولیتهای سنگین کاری و شغل 24 ساعته مادریم توانی دیگه واسه این بحثها یا دفاع از خودم نمی گذاره . نمی دونم شایدم درست نیست . به گفته دوستی اگه می دونی راحت درسته بیا و شجاعانه بنویس ولی دوست من من نه ادعای شجاعت دارم نه هیچ ادعای دیگه ای من فقط یه مادر عاشقم مثل هزاران مادر دیگه . ولی شاید با یه کمی تفاوت کوچولو و اونهم اینکه یه شغل پر مسئولیت هم رو دوشمه که مجبور شدم از 6 روزگی ستاره با دخترم بیام سرکار یعنی مرخصی زایمان پَر .

دوم اینکه هر روز از گل دخترم با لباسای جدید عکس می گیرم واقعا از همه معذرت می خوام اینم به کسی مربوط نیست . من و بابایی مهربون 12 ساله که شبانه روز کار می کنیم بی وقفه و خیلی از نزدیکان می دونن که ما از زیر زیر زیر صفر شروع کردیم با همت خودمون و اگه الان می تونم واسه ستاره ام سنگ تموم بذارم نه از ارثیه پدریه و نه از پولداری بیش از حد . خدا رو به شهادت می گیرم که از وقتی دخملی بدنیا اومده یه دست لباس شیک مهمونی هم واسه خودم نخریدم و اگه مامان مهربون خودم به فکرم نباشه و با اون خیاطیهای قشنگش نباشه این مامانی هدا واقعا لخت می مونه . ناراحت نمی گم خیلی فداکارم یا هرچیز دیگه ای نه اصلا دست خودم نیست.بگذارید به حساب هر چی می خواید) دبی پولمونو تقسیم کردیم من 1 سهم بابایی 1 سهم و ستاره 2 سهم . ولی من تقریبا هیچی از سهم خودم نخریدم چون بجز فروشگاهای کودک جای دیگه ای سر نزدم. اینارو نمی گم که خودمو تبرئه کنم فقط یه دردله واسه مهربونایی که با من و ستاره همراهن. خیلی از لباسای عسلکم رو با گشتن خیلی زیاد با هم ست می کنم مثلا اون لباس زرده تو پست آخر کلاهشو جدا ست کردم ولی اینقدر وقت و انرژی می ذارم که کسی نمی فهمه جداجدا تهیه شده. وای که چقدر دلم پر بودا.گریه

ادامه نوشت: مهربونایی که از رمز دار شدن ناراحت شده بودید بازهم از همراهیتون خوشحال می شم و اونایی که پرسیده بودن شغلم چیه در اولین فرصت یه پست مفصل می ذارم البته اگه بازم بهم ایراد نگیرن که دارم بزرگنمایی می کنم.

عزیزای خواننده اگه چیزی اینجا می نویسم مجبورم بدون سانسور باشه چون می خوام لحظه لحظه بزرگ شدن دخترکم برای خودم و خودش ثبت بشه . پس لطفا فکر دیگه ای نکنید.لبخند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)