این روزها: اولین غلت کامل

یوووهوووووو! بالاخره پرنسس خانم به خودشون زحمت دادن و مامان و بابا رو با اولین غلت کامل بسی مسرور نمودن.

امروز گل دخترم وقتی به شکم خوابیده بود سرشو تا جاییکه می تونست بالا آورد و سعی کرد نگاهم کنه یه حسی بهم گفت که الان غلت می زنه فوری بابایی رو صدا کردیم که دوربینو بیاره و بعد دختری رو تشویق کردیم که بغلته و آفرین به ناناز خانم!

توی نی نی سایت بعضی از همسناش هنوز غلت نمی زنن البته بعضیهاشون که بیشتر پسرها هستن هم غلت می زنن ولی من از همون اول که ستاره با چند تا از بچه های دوستا و فامیل تو یه حدود به دنیا اومدن تصمیم گرفتم که به هیچ وجه مقایسش نکنم!

یه شیطونی کوچولو: بین خودمون باشه برتریهاشو مقایسه می کنم و تو پوست خودم نمی گنجم . اینم از کرامات مادر بودن.

آها یه چیز دیگه واسه اینکه یک وقت خدای نکرده به ذهنتون خطور نکنه که ما خیلی وقت داریم و بیکاریم به عرضتون برسونم که هیچم اینطور نیست و این مامان طفلکی سرماخورده بوده و نی نی طفلکی هم یه کم آبریزش بینی داره و 2 شبه که ما تا صبح ساعتی یکبار بیدار میشیم برای دخملی قطره میریزیم شیر میدیم و گل خانومو تکون می دیم تا بخوابه . الان هم که ساعت 12 نصفه شبه تازه از تکون دادن بعذ از 2 ساعت گفتیم بیاییم بآپیم . به به به این می گن یه مادر اکتیو

دخترکم!

قند و نبات و زعفرون! قشنگترون! تو بهترون!

این شعریه که مامان واسه تو ساخته و دوست داشتم بنویسم که یادم نره .

ستاره آسمون زندگیم ! مامانی! قشنگم! خیلی دوست دارم . اینو هم بدون که هرچقدر من و بابایی تو رو دوست داشته باشیم خدا تو رو بیشتر دوست داره.