اولین عید

ستاره آسمون زندگیمون ، عزیز جیگرگوشه مامی و بابی عیدت مبارک!

دخترکم چه سال خوبی رو با بودن تو در کنارمون شروع کردیم و لحظه تحویل سال رو سه تایی در کنار هم گذروندیم در حالیکه من و بابایی تو رو در آغوش داشتیم سال تحویل شد. عزیز نازنینم ! دوست داشتم تحویل سال ساعت بهتری بود تا می تونستیم با هم عکس بگیریم و اولین عیدت رو کاملتر ثبت کنیم. ولی همین عکس خوابیدنت هم واسمون غنیمته.

گل دختر نازم امسال بهترین عیدی رو تو بهم دادی که 2 روز قبل از عید گفتی : بابا بابا بابا و واسه اینکه دل مامی نشکنه وسطاشم یه ماما می گی .

امسال هم به شیوه هر سال عید شیرازیم! شیراز عزیز و قشنگ ! و من به تو قول دادم که حتما برمت آرامگاه حضرت حافظ!

کلی عیدی گیرت اومده! یه صندلی غذا از طرف بابا حاجی، دو تا عروسک خوشگل از طرف عمه مهروش و عمه مهرنوش. یه لباس قشنگ که مامانی خودش دوخته . از طرف بابا بزرگ و مامان جون و عمو جونا پول و ... عیدی مامی و بابی یه سورپریزه که بععععععععععدا بهت می دن!

دخترکم 7 ماهگیت مبارک مامانی ! و بزرگ شدن و بالندگیت !

دهه 80 تموم شد و وارد دهه 90 شدیم . دهه 80 واسه من و بابایی پر بود از فراز و نشیب های زیاد . چند شب پیش داشتیم با بابا دهه80 رو مرور می کردیم و اینکه دهه 90 که تموم بشه چه اتفاقاتی می افته . اونموقع دیگه خودت می تونی این وبلاگ رو بنویسی . وای خدای من یعنی دخترکم 10 ساله می شه !

دختر نازم! بهترینم! مونسم! این فقط تو نیستی که داری بزرگ می شی مامی هم در کنار تو داره رشد می کنه! عزیزم وقتی خودت مادر شدی بهتر می فهمی حرفامو وقتی مادر می شی هر روز از روز قبل بیشتر رشد می کنی تا بتونی مادر بهتر ی باشی.