بازم نابغه کوچولوی من!
گلبرگم! مثل همیشه دوستت دارم و بهت افتخار می کنم!
چند روزه که برات حافظ می خونم و جالبه که تو هم خوشت میاد . اولش چون حافظو بوسیدم به کتاب حافظ می گفتی قرآن ولی بعد که عکس حافظ رو بهت نشون دادم و گفتم این آقا حافظه وقتی میگم بریم حافظ بخونیم می گی آقا.
داری جمله های 3 کلمه ای می گی. دیروز داشتیم کتاب می می نی ، رو می خوندیم و رسیدیم به صفحه ای که می می نی رو دیوار خط میکشه و تو بهش می گی : می می نی ، نکش دیوار
مدتهاست شمارش رو شروع کردی ، کاملا مفهوم دو تا رو می دونی . مثلا می دونی دو تا چشم داری یا دو تا لیوان آبخوری نی دار . با خودت که حرف می زنی می شماری یک، دو ، سه، چهار، هشت، نه
دیروز که داشتم باهات مکعب بازی می کردم رنگها رو قشنگ تفکیک می کردی و هر مکعب رو رو رنگ خودش می گذاشتی.
با وجودیکه دیگه به اینهمه هوشت عادت کردم ولی هنوزم حافظت واقعا متعجبم می کنه . گاهی یادمون می ره که تو فقط و فقط و فقط 18 ماهته . مامی جون اخه تو واقعا مثل یه بچه 3 ساله هستی . نابغه من.
بازم شعرای جدی یادگرفتی. اینم معروفترین شعر این روزا در مورد چراغ راهنمایی:
مامی: قرمز میگه ...
ستاره: ایست ایست
مامی: نوبت تو ...
ستاره: نیست نیست
نمره تو ...
ستاره: بیست بیست
مامی : بابا چند تا بیست گرفته ( تو دانشگاه) ؟
ستاره: بیست بیست ( بابایی 2 تا بیست گرفته)
نازنینم! نازنین بانو! عسلکم! عسل بانو!
گاهی از اینهمه هوشت گریه ام میگیره. از ذوق! از نگرانی! از اینکه نکنه من تو این 3 سال طلایی فرصتی رو از دست بدم.
پریشب که تو بغل بابایی داشت تکونت می داد و برات لالایی می خوند :( البته بجز تو بغل مامی و با خوردن فیشی به خواب نمیری، این واسه اینه که یه کم خواب الود بشی و تو و بابا هردو کیف کنید)
بابایی: ماهیه تنگ آب لالا
ستاره: پریه ...
من و بابایی نمی دونستیم بخندیم یا گریه کنیم که تو کی این لالایی رو حفظ شدی.
ستاره اسم مامی چیه:
ستاره: هدا
هدا چی...
ستاره: ص (فامیلم رو می گی)
اسم بابا چیه: مهرداپ (مهرداد من فکر می کنم می تونی درستشو بگی ولی چون بابا اینجوری خیلی ذوق می کنه همینو تکرار می کنی)
مهرداد چی...
ستاره : الف (فامیل بابا رو می گی)
اسم تو چیه:
ستاره: ستایه
ستاره ...
و فامیلتو خیلی بلند و واضح می گی( البته چند ماهه که اسم و فامیل خودتو بلدی)
2 روزه که از سی دی خواننده کوچولو ، تصاویر و کلمات رو شروع کردیم . و بیشتر از فلش کارتهای خواندن دومن استقبال می کنی . احتمالا چون در ضمنش فیشی هم می خوری . دور دوم ریاضیمون هم 14ام تمومه و خوشحالم که تعطیلات رو نمی خواد نگران باشم.
و یه خبر خوش واسه مامی: بیشتر از یکهفته هست که شبا رو به نسبت خوب می خوابی و فقط 3-4 بار واسه شیر خوردن بیدار می شی و خبری از بیدار شدنهای 2 ساعته نصفه شب و سحر نیست . ای قربون دخترکم برم . خودم که فکر می کنم مال هامیوپاتی هست که می برمت. خدا کنه خشکی پوستت هم خوب بشه.
دیروز شنبه 6 اسفند 90 ، رسما اومدیم شرکت جدید . خیلی هنوز خرده کار داره ولی خدایا شکرت . شکرت شکرت شکرت بخاطر همه نعمتهایی که بهمون دادی و بخاطر اینکه کمکمون کردی تا بتونیم صبور باشیم . خدایا بخاطر همه مهربونیهات شکر.
پرنسسم دوست دارم.