، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

ستاره نابغه کوچولو

آخرین پست سال 90

1390/12/24 1:22
نویسنده : مامان هدا
541 بازدید
اشتراک گذاری

نازنین ترینم امسال دومین سالی هست که به عنوان بهترین عیدی خدا تو رو به ما داده و من چه خوشبختم که امسال هم تو در کنا سفره هفت سین باهام هستی.

عشق مامی وجودت تو زندگیمون سراسر خیر و برکته . امسال یکی از بهترین سالهای زندگی مشترک من و بابایی بود .

چهارشنبه 17 اسفند واکسن 18 ماهگیتو زدیم . از اون چیزی که می ترسیدم بهتر بود ولی در کل بدترین واکسنی بود که زدی. یک روز و نیم تب داشتی و روز اول که اصلا نمی تونستی تکون بخوری تا چند روز بعد هم می لنگیدی و از دیشب هم بخاطر عوارض واکسن یکم تب داری و آبریزش و حالت سرماخوردگی ولی خدا رو شکر که تموم شد . کابوس این مدت من تموم شد. 

نازنین بانوی من! همچنان به دندون درآوردن مشغولی. آسیاب اول راست پایینت هم در اومده و آسیاب اول چپ بالا هم در حال دراومدنه . نیشهای بالا هم هر دو طرفت سفید شدن ولی هنوز خبری از دندونای چهارم پایین نیست.

باهوشکم! هر روز یه سورپرایز جدید برامون داری . شعر یه دختر دارم شاه نداره رو تا آخر دیگه بلدی:

تموم لالاییهای شعرای لالایی خاله ستاره رو حفظی و یکی از تفریحات من شباست وقتی دوست داری بری تو بغل بابایی و تو هی بگه:

ستاره :قلاغ (کلاغ )...

بابایی: کلاغ توی باغ لالا

ستاره: ماهی...

بابایی: ماهی تنگ آب لالا

ستاره: پریه...

بابایی: پریه شهر خواب لالا

دیگه جمله های 2 کلمه ای و 3 کلمه ای می گی .

خرسی ناقلا و پتو شیطون! اینو وقتی ازت شنیدم نزدیک بود شاخ دربیارم.

دارم سعی می کنم بهت نظم یادبدم . هرچچند که خودم آدم منظمی نیستم ولی می دونم اگه مثل باب حاجی منظم باشی خیلی تو زندگیت موثره. واست یه جای خاص واسه اسباب بازی خریدم که چند تا جعبه داره . با هر جعبه که بازی می کنیم اونو جمع می کنیم و بعد جعبه بعدی رو میاریم.

مفهوم کوچیک بزرگ ، سنگین ، سر جاش رو خیلی خوب می دونی. 

دور دوم 63 روزه ریاضی هم خدا رو شکر تموم شد و تو عید دیگه هر دو راحتیم.

 الان چند وقته که جیشتو تو لگن می کنی یعنی هر چند ساعت یکبار پوشکتو که می خوام عوض کنم می ری رو لگنت می شینی و جیش می کنی . همین طور صبحها که از خواب بیدار می شی و شبا موقع خواب . سی دی کیتی خیلی روت موثر بود و بدون هیچ زحمت یا جایزه یا حتی خوشگل کردن محیط نشستن رو لگن رو پذیرفتی . حالا نمی دونم کی می تونم کلا از پوشک بگیرمت . هیچ عجله ای ندارم.

چند روز پیش برات یه استیکر گرفته بودم بعد که اومدم تو اتاق از منظره ای که خودنت به تنهایی چسبونده بودی هاج و واج بودم . اینکه من حتی تو اتاق نبودم که بهت بگم هر کدومو کجا بچسبونی یا به قول خودت بچبسونی!تشویق

اینم در حال چبسوندن استیکرای کیتی به یکی از مغازه های تیراژه هورا

موتسارت زیبای من!

 

یه نی نی صبور که واکسن 18 ماهگی زده و داره سی دی نگاه می کنه.

مامی بغل بغل!

مهربونم ! شاهزاده زیبای من سالی پر از سلامتی و شادی برات از خدا می خوام .

پسندها (1)

نظرات (1)

مامان مبینا
4 فروردین 91 0:46
هدی جان یه سوال داشتم ازت خانمی:ستاره موقع دیدن سی دی هاش تو سن هشت نه ماهگی از جاش تکون نمی خورد؟مبینا اولش رو خوب میشینه و گاهی هم به کلمه clap یاarms up میرسه دست می زنه و دستش رو بالا می بره ولی بعد میره و موقعی که آهنگ می گذاره سریع می یاد و با تموم شدن آهنگ و ترانه دوباره میره/
راهی بلدی که بتونم توجهش رو به سیدی هاش جلب کنم؟
برای نشون دادن فلش کارت های ریاضی هم هی با ذوق و خنده می خواد بگیرتشون،احساس می کنم که تمرکز نمیکنه رو فلش کارت ها/


مهم نیست مامان مهربون . این تصور ما هست که تمرکز نمی کنه بعدا نتیجشو می بینی