تعطیلات نوروز91
امسال هم به شیوه معمول واسه تحویل سال و تعطیلات رفتیم شیراز. خسته بودم و خوشحال از اینکه پیش مامان جون (مامانم) می تونم استراحت کنم. چند روز قبلش هم دو تا عمه با بچه هاشون اومدن تهران . برام خیلی عجیبه تو خیلی اجتماعی و خونگرمی ولی وقتی دورت شلوغ می شه همش به من می چسبی و بغل کسی نمی ری و همش می گی مامی. قربون تو بره مامی!
عصر 28 اسفند حدود 8 شب راه افتادیم و نیمه شب رسیدیم اصفهان و رفتیم خونه فهیمه جون . دوست ندیده مامی . دخترکم باور دارم که دنیا پر از مهربونهایی مثل فهیمه جون و همسرش هست . باور دارم که فقط باید چشمها را شست جور دیگر باید دید. خدای من دوستی که تو محیط مجازی باهاش آشنا شدم و تو دنیای واقعی مهربونیش صدبرابر نمایون بود. و من شرمنده مهمون نوازیشون شدم . و متعجب تر از پسر نابغه 2 سال و 7 ماهشون . محمد یه نابغه واقعیه که راحت نگلیسی صحبت می کنه و به همون راحتی جمله های فارسی رو می خونه. آفرین به محمد و آفرین به مامی محمد.
29 اسفند از فهیمه جونم خداحافظی کردیم و عصر رسیدیم شیراز ...
دومین سال تحویل رو هم تو تو خواب ناز بودی . من و بابایی بالای سرت نشستیم و دستای کوچیک و قنگت تو دستمون بود و بارادیوی موبایل بابایی توپ سال نو رو شنیدیم. باورکن که هر سال وجود نازنینیت برکت بیشتری واسه زندگیمون داره. این دیگه من نیستم بابایی می گه : ما هرکاری که واسه بچه های دیگران کردیم خدا به عنوان پاداش تو رو بهمون هدیه داده و عسلم چه هدیه شیرینی هستی تو.
بابایی مجبور شد 5 ام برگرده که خیلی سخت بود و ما موندیم تا نی نی دایی ، مهبد کوچولو 8 ام به دنیا بیاد و ما 11 برگردیم. با دیدنش پر کشیدم به روزای اول تولد تو . اون 3550 کیلو ماشاله و تو کولوچه من 2820 . چقدر کوچولو بودی مامی جون و من احساس می کردم تقصیر منه که تو اینقدر کوچولویی آخه دکتر هم می گفت که خیلی کار می کنم و استراحت ندارم . در عوض دخترک من با شیره جون من تو ماه اول 7 سانت قدش بلند شد و یک کیلوی کامل وزن گرفت . هورااااااااا و یه افرین گنده دکترت بهم گفت.
مهبد رو روز دوم چون مامانش یر نداشت دو بار من شیر دادم . البته دور از چشم تو حتی حواسم بود که با بغل کردنش حساست نکنم. و تو تو دومین برخورد با محبت خاص خودت بغلش کردی. مهربونم!
شاهزاده نابغه من! تو عید خیلی پیشرفت داشتی دیگه جمله می گی . چند شب پیش تو خواب و بیداری به بابایی می گی : "بابا شیطون چکا (چه کار) می کنی؟ و من و بابات غش کردیم از خنده و وقتی بابات آروم از من پرسید که گرمشه که نمی خوابه ؟ تو بهش می گی؟ بابا چی می گی ؟
قبل از عید بابایی واست ماهی گلی خریده بود . بهت می گم ستاره چشمای ماهی رو ببین و تو بهم جواب می دی : دایره است !
تو را تونل بهت نشون می دم و بازم می گی: دایره است
اشکال مربع و مثلث رو هم کاملا تشخیص می دی و من همچنان متعجب!
کاملا می تونی تا 10 بشماری نه اینکه اعداد رو تا 10 بگی نه مثلا می تونی گوش پاکن ها رو دونه دونه از جاشون در بیاری و بشماری البته بعد از شش می گی : خشت ( هفت و هشت سر هم) ، نه و ده
5 تا کلمه رو می تونی بخونی : مامان، بابا، کتاب، دست و گاهی می می نی یا نی نی
اگه جاییت درد بکنه یا طوریت بشه خودت می تونی بهم بگی چی شده ؟ مثلا تو عید که مشکل یبوست پیدا کردی یه شب با گریه بلند شدی و من نمی دونستم که چته . بوست کردم و ازت پرسیدم چی شده مامی؟ و تو با گریه می گی : پی پی ! و فهمیدم که دل پیچ و مدفوع داری.
همه دوندانی آسیاب اول بالا و پایینت داره نیش می زنه همینطور دو تا دندون دوم پایین که نگران بودم چرا در نمی یاد . و همینطور دندونای نیش بالا و تو صبورانه مثل همیشه داری دندون در میاری. خدا رو شکر اگه دندونات داره دیر در میاد ولی خیلی اذیت نمی شی.
میوه زندگی در 17 ماهگی وزنت 12 کیلو و قدت 86-87 (اختلاف نظر بین علمای دکتر)
می تونی در چیزایی مثل چسب رو اگه خیلی سفت نباشن باز کنی. می تونی دو تا لیوان تو هر دو دست بگیری و از هر دو آب بخوری. می تونی لیوان تو دست راه بری و اب بخوری 0 و چه اصراری هم به این کار داری) . می تونی با قاشق خودت تنهایی غذای جامد و نیمه جامد مثل ماست بخوری ولی کلا ترجیح می دی من بهت غذا بدم . ( با هر دو دست هم می تونی غذا بخوری)
تو صندلی ماشین دیگه بدون اعتراض می شینی . خودت از روی سی دی می گی کدوم سی دی رو می خوای ببینی.
و همچنان اکثر شبا 2 ساعت به 2 ساعت بیدار می شی.
دور سوم 63 روز ریاضی رو از 15 ام شروع کردیم .
عزیزکم. شیرینم برای مامی دعا کن برای صبر و ارامش و توان مامی دعا کن!