ستاره می تونه!
هرشب موقعی که خوابیدم بارها و بارها میام و اینجا برات می نویسم . از دومین سال نمایشگاه کتاب که تو هستی . از نمایشگاه گل و گیاه که تو زیباتر از هر گل دیگه ای واسم بودی و همه حواسم به تو بود نه دیدن گلها و به دومین سالی که روز مادر احساس می کنم با وجود تو به هیچ هدیه دیگه ای نیاز ندارم.
دلبند شیرینم ! نمایشگاه کتاب تموم شده هرچند به گفته غرفه دارها مثل سالهای قبل نبود و از لحاظ مالی کم برکت تر ولی واسه من و تو پربار تر . خیلی چیزای خوب برات خریدم و خیلی از خریدایی که برات کردم راضیم .
نازنین بانوی من! دیدن لبخندت وقتی از نمایشگاه میومدم و ازم می پرسیدی: مامی چی خییدی؟(خریدی؟) و من با دست پر یکی از کتابا رو بهت نشون می دادم برام دنیا دنیا ارزش داره .
نگاهت می کنم و تو نی نی چشمات برق زندگی می بینم . نگاهت می کنم و تو خنده شیرینت تصویر بهشت رو می بینم.
دیدن هوش فوق العاده ات و رفتارایی که همه رو به تعجب میندازه احساس مسئولیتمو بیشتر می کنه . خدایا خدایا بهم کمک کن لطفا بهم توان و دانایی بده . دانایی بده تا بدونم چطور باید جیگرگوشمو تربیت کنم
از یه بلندی سعی می کنی بری بالا و موفق می شی و با هیجان می گی : ستاره تلاش کرد و من شاد از موفقیتت و شادتر از اینکه تونستم بهت یاد بدم که با تلاش می تونی به خواسته هات برسی.
از سرپایینی می دوی پایین و می گی : می تونی و من شاد از موفقیتت و شادتر از اینکه تو وجودت باور داشته باشی که اگه بخوای می تونی .
عسل مامی! چند شبه که دوست داری بابایی لالایی خاله ستاره رو بخونه و من و تو اونو همراهی کنیم یه کنسرت سه نفره و من و بابا تو آسمونا سیر می کنیم .
دوست دارم ناز نین ترین هدیه خدا!