تجربه ای منحصر به فرد
اپیزود اول:
دیروز صبح تجربه ی ... نمی دونم اسمشو چی بذارم. جالب ؟ عجیب ؟ خنده دار؟
پی پی کردی و باید عوضت می کردم . شلوارتو در آوردم همونجور که رو میز تو حال بودی . رفتم کخ خشک کن بیارم و ببرمت دستشویی . اومدم بهم می گی : مامی دستم اینقدر کثیفه بشورش . منم اصلا تو باغ نیستم می گم چرا مامی کثیف شده . می گی پی پی شده مالیدم اینجا و منظورت رو میزی هست که استادی . در واقع دستتو کرده بودی تو پوشکت و چون کثیف شده بود داشتی می مالیدی رو میز
عکس العمل مامی : (گاهی وقتا از اینهمه خونسردی خودم بعدا تعجب می کنم ) . بغلت می کنم و مواظبم دستتو تو دهنت نکنی یا بجای دیگه نزنی می گم بدو مامی بریم بشوریم فقط مامی پی پی کثیفه یادت باشه که نباید جایی بمالی . مواظبم که رو کثیف بودن و اینکه نباید دست بزنی خیلی تاکید نکنم چون فکر می کنم اگه برات جا بیفته که یه چیزی اینقدر بد و کثیفه که نباید بهش دست زد پس چطور بعدا یادت بدم که خودتو بشوری!
عجب دنیایی این مادری و تجربه هاش
بعد از پاک کردن شیشه و شستن دست ستارکم و خودم و توضیح اینکه حتما دستمونو باید بشوریم ، دور از چشمت تمام صورتم از خنده کاری که کردی و دیالوگهای بینمون در حال شست و شو به لبخندی بزرگی شبیه شده . از مصعومیتت قلبم سرشار میشه اینکه دنیات چقدر شیرین و پر از زیباییه :
ستاره : مامی پی پی کردما می دونستی
مامی : آفرین دخترم
ستاره : مامی پی پیو ببینم
نشونت می دم
ستاره : اردک (اردک پلاستیکی حمام) هم ببینه چقدر پی پی قشنگه !
باید تجربه ای مشابه دیروز داشت تا واقعا ببینیم عکس العمل واقیمون در قبال کثیف شدن وسایل اونهم به این صورت چیه .
خودمو مثل همیشه تجزیه و تحلیل می کنم . یه جورایی راضیم که بچه رو نسبت به یکی از طبیعی ترین نیاز انسانی بد دل نکردم می دونم که ریشه خیلی از یبوستهای بزرگ سالی یکی دوتا از این تجربیاته و نهایتا به مامان خودم می رسم . تجربه ای که مامانم همیشه با کمی احساس ناراحتی نسبت به خودش برام تعریف کرده . مامانی خوبه مثل همیشه ازت ممنونم . بخاطر خاطره ای که برام گفتی و منو تو تجرباتت سهیم کردی . بخاطر همه مهربونیهات و گذشتهایی که در حقم داشتی و بخاطر صبر زیادت !