این روزها: پاسپورت

امروز با ستاره گلی رفتیم پلیس +10 واسه احراز هویت پاسپورتش

قربون اون اثر انگشتت برم که اینفدر کوچیک بود .البته عکس پاسپورتشو 3 ماه پیش گرفته بودیم ولی بابایی درست 3 ماه طول کشید تا فرصت کرد بره محضر اجازه نامه رو امضا کنه.

اینم عکس پاسپورت نانازخانم:

این روزها خیلی به پارسال همین ایام فکر می کنم به اینکه هنوز نمی دونستم نی نی نازم چی هست و اینکه در تب و تاب روز 21 اسفند بودم که وقت سونوی تعیین جنسیت داشتم.. خدایا به هرکسی هر نی نی که دوست داره اگه صلاح می دونی بده. خدایا با تمام وجودم ممنونم که به منم دختر دادی.

و عکس العمل بعضیها بعد از اینکه فهمیدم دختر دارم خیلی جالب بود که می خواستن دلداریم بدن با گفتن جمله" ایشاله بعدیش پسره"

دخترکم روزهام با عشق دیدن بالندگی تو سپری می شه و شبهام با رویاهات. دیشب که بابایی اومده بخوابه من محکم چنگش زدم و بعد که بیدارم کرد بهش گفتم : خواب دیدم ستاره داره می افته محکم گرفتمش

ستاره آسمون زندگیم ! عزیزدردنه مامان و بابا! دختر ناز و ملوسم ! دوست دارم !

هنوزم شبها 3-4 بار واسه شیر خوردن بیدار می شی و من هنوزم عاشقانه بعد از اینکه شیر می خوری تو بغلم نگاهت می کنم و دلم نمی یاد بذارمت تو تختت. هنوزم دلم می خواد شبها پیشم می خوابیدی و دستای کوچیک و گرمتو موقع خواب تو دستم می گرفتم . ولی عزیزم تو الان دیگه 3 ماهه که جدا تو تخت و اتاق خودت می خوابی و واسه خودت مثل یه ملکه یه کشور مستقل داری که اندازه اتاقته.

گل مامان از خواب بیدار شدی و من باید بیام سراغت:

عزیز من در روزهای 6/5 ماهگی

مامانی چه عجب یه عکس نیمرخ از من گرفتی!

م

دخملی در حال نظارت به کار طراحی کتاب

دختر شجاع من اصلا از هاپو نمی ترسه!

خیلی حال میده که از رو شونه بابایی دنیا رو ببینم!