اشک چه رنگیه؟
دارم می خوابونمت که یه دفعه ازم می پرسی ؟ اشک چه رنگیه؟
حالا من باید چی بگم ؟ واقعا اشک چه رنگیه؟ یکم فکر کردم و گفتم اشک رنگ داره . قانع نمی شی و دوباره می گی : نه ! بگو بگو اشک چه رنگیه و می زنی زیر گریه.
دوباره بغل و بوس و یه قصه و اینکه نهایتا مجبور شدم بگم اشک یه جورایی سفیده تا بخوابی.
و فردا در اولین فرصت شیر آبو باز می کنم و بهت می گم ببین مامی آب رنگ نداره تو هرجا که باشه رنگ همون میشه . و تو ظرفای صورتی ، زرد یا حتی تو دستم بهت آبو نشون می دم و نهایتا می گم اشک هم مثل اب می مونه رنگ نداره. اینم یه زنگ علوم کاملا عملی .
کلا برات موضوع جالب شده . دیروز می گی مامی ببین شیر سفیده . می گم اره عسلم بعد دوباره می گی ولی آب رنگ نداره .
چند روز پیش به بابایی می گی: بابا می دونستی موهای مامان زرشکیه و من تو اتاق به ذهنم رسید واقا بین شرابی و زرشکی چه فرقیه؟ (موهای مامان فعلا شرابیه)
دو جلسه بردمت کلاس باله تو همون مجموعه که استخر میری . خیلی برام جالب بود . خیلی دوست داشتی .واقعا اصطلاحاش سخته و حرکاتشم ولی تو خیلی قشنگ حتی همون جلسه اول انجام می دادی واقعا به این ایمان دارم که انسان هرچقدر کوچکتر باشه تواناییهای ذاتیش خیلییییییییی زیاده و با بزرکتر شدن تواناییهای ذاتیش کم میشه و باید دنبال تواناییهای اکتسابی بدوه. حالا دنبال اینم که ببرمت پیش آقای نصرآبادیان که می گن بهترینه تو ایران . از محیط کلاس باله که بردمت اصلا خوشم نیومد . تمیز نبود . گرفته بود و خیلی کوچیک .
یک سری کتاب برات خریدم از انتشارات نوای مدرسه به اسم :من دیگه کوچولو نیستم " و اتفاقا اولینش این بود که "من دیگه کوچولو نیستم چون دیگه تو اتاق مامان و بابا نمی خوابم " بماند که خیلی مجموعه جالبی هستن . جزو معدود کتابایی که نویسندش ایرانیه و ضمن اصلاح رفتار بچه یه جورایی به پدر و مادر هم رفتار درست رو یاد میده . کلا مجموعه اشو خیلی دوست داشتم و نکته جالب ماجرا:
به آخر کتاب که رسیدیم شخصیت کتاب میپرسه " راستی تو چی مثل من بزرگ شدی یا هنوز کوچولویی؟" و تو با شادی به من جواب دادی: من هنوز کوچولوام . می خوام تو اتاق مامی و بابا بخوابم.
و همچنان خواب یکسره شب تا صبح واسه مامی و گاهی بابایی مثل رویا می مونه . البته بماند که از موقعی که شیر مامی رو نمی خوری به خواب رفتنت هم پروژه یکساعت تا یکساعت و نیمه جدیدیه.