، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

ستاره نابغه کوچولو

این روزها: غرق با تو بودن

1390/7/26 17:14
نویسنده : مامان هدا
350 بازدید
اشتراک گذاری

19 بهمن 89

نمی دونم چطور می شه یه موجود رو اینقدر دوست داشت! ستاره زندگیم ! دخترکم! یه قول مامان جونی لغت "دوست داشتن" برای بیان حسی که به تو داریم خیلی پیش پا فتاده هست.

مامانی فقط همین قدر می دونم که به خاطر تو حاضرم از همه چیزم بگذرم حتی از کارم! شاید به نظر بی اهمیت بیاد ولی اونهایی که مامانتو می شناسن می دونن که چی می گم.

دیروز عمو مهرزادت اینجا بود و معتقد بود اگه راه بیفتی دیگه نمی شه با تو اومد سر کار و باید یه پرستار تو خونه برات بگیرم. عزیزم دلم لرزید مطمئن باش اگه حتی خودم نیام سرکار ولی نمی ذارم لحظات قشنگ بزرگ شدن تو رو از دست بدم .

نازنین مامان ! مگه تو چند بار بزرگ می شی و من چند بار تجربه قشنگ بالیدن تو رو تجربه می کنم که بتونم اونو از دست بدم.

این روزها حسابی با آشپزی واسه تو مشغولم. از آسیاب کردن برنج واسه آرد برنج که اصرار دارم خونگی باشه تا دوشیدن شیر خودم واسه فرنیت گرفته تا درست کردن سوپ بی نمکت.

راستی گل دخترم دلم می خواد واسه 6 ماهگیت جشن بگیرم! می دونی به نظرم بعضی تاریخها کمتر از سالگرد تولد نیست مثل 1 ماهگی که دیگه بچه نوزاد نیست. 3 ماهگی و 6 ماهگی . تو دعا کن خدا به مامان صبر و توان چند برابر بده تا بتونه به همه کاراش برسه.

عزیز دل مامان- دختر گل بابا دوست داریم.

 

پینوشت: چه سورپریزی شد این مامانی ستاره اندر این شهر غریب با کامنتای مهربونهایی که رو پست قبلی دخملی گذاشتن. از قول ستاره و خودم همشونو می بوسم شونصدتا.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)