15 ماهگیت مبارک!
شیرینم 15 ماهه شدی و 15 ماهه من یه مامان خوشبختم که وجودت رو لمس می کنم.
15 ماهه که هروقت می بوسمت احساس می کنم هیچ لذتی بالاتر از این دیگه وجود نداره و 15 ماهه که خدا بهترین هدیه شو به من و بابایی داده.
عسلم 15 ماهه شدی . قدت 81 سانت و وزنت 10 کیلو و 700 گرم . نیم بند شعر می خونی . می رقصی و همچنان شیفته موسیقی هستی.
دیشب بالاخره تسلیم شدم و تو که بعد از 3 ماهگی جدا تو اتاقت می خوابیدی به یه تخت کنار تختمون منتقل شدی. من تسلیم ! چون شیطون کوچولوی من همچنان بعد از 15 ماهگی شبا تا صبح چندین و چند بار بیدار می شه و مامی هنوز آرزوی 3 ساعت خواب مداوم رو داره. خب دیگه اینم از شیرینیهای مامان بودنه.
خودت دستمو می بری تو اتاقت و می گی : درس . دقیقا به معنی درس خوندن که یعنی فلش کارتهای بن بن بن رو با هم بخونیم . البته این بن بن بن مقدماتیه که برای بالای یکساله . جالب اینجاست که گفته در ابتدا با چند کارت شروع کنید ولی خانمی حسابی من و بابایی رو ذوق زده کردی که از 54 کارت 5-6 تاش رو بلد نبودی که الان بعد از چند روز بجز رنگها بقیشو کامل بلدی.
ستاره: تاب تاب عیاشی
مامان: خدا منو...
ستاره: نناااااشی (نندازی)
مامان: اگه می خوای بندازی
ستاره: بگل (و با چند لحظه مکث ) مامی (بغل مامان بندازی)
-----------------------
برای سومین ماه متوالی روز ماهگردت مریض شدی و همچنین مامان خانوم هم از شما می گیرن . از چند روز پیش اسهال گرفتی و بعد شدیدا پات سوخت که همه گفتن داری دندون در میاری دیگه 4 شنبه شب که سوختگی پاتو دیدم با گریه رسوندمت دکتر و دکتر گفت ویروس سرماخوردگی همراه با اسهال ویروسیه که یه کپسول به نان "یوموگی" داد که باید تو آب حل کنیم و می خوردی که خدا رو شکر آب رو آتیش بود ولی پات خوب نمی شد که اونهم با یه کرم ترکیبی کورتون دار و نهایتا موستلا الان خوب شده. خدا رو شکر.
-------------------------
دیشب مهمون مامی به خاطر 15 ماهگیت رفتیم رستوران و نم نم برف بیرون هم کلی بهمون حال داد . کلا بهمون خوش گذشت و تو سوپ جوی اونجا رو اینقدر با اشتها خوردی بعد از چند روز که من یه کاسه هم واسه امروزت گرفتم.
گل قشنگم ! دوست دارم ! دوست دارم! دوست دارم! وجودت برامون پر از خیر و برکته.
بقیه عکسها در ادامه مطالب