، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره

ستاره نابغه کوچولو

مادرانه های من

1390/9/22 0:41
نویسنده : مامان هدا
862 بازدید
اشتراک گذاری

گاهی خیلی خوشحالم که این وبلاگ خواننده آشنایی نداره و یه جورایی چراغ خاموش می نویسم. می نویسم فقط واسه خودم و تو دخترکم!

بیشتر مامانا چیزای تک و خاصی تو وجود بچه هاشون می بینن و با شکسته نفسی یا عنوانش نمی کنن یا در لفافه بیان می کنن .

دخترک باهوشم ! تو نابغه کوچولوی مامانی! و من می تونم خیلی واضح و شفاف اینجا اینو بگم چون هیچ بچه آشنایی نیست که باهاش مقایسه بشی یا به کسی بر بخوره یا کسی فکر کنه دارم پز می دم

عزیزم تو مایه افتخار من و بابا هستی به دلایل زیر:

رفته بودیم شیراز و یکی از دوستای خیلی خوبم با پسر 3 سالش اومد دیدنمون . من کتاب تو رو آوردم و 1 تصویر رو تو اسمشو می گفتی و یکی اون. آره قشنگم اون گل پسر مهد هم می ره و اطلاعات تو در زمینه دایره لغات واقعا به اندازه یه بچه 3 ساله هست. تعداد خیلی زیاد حیوونایی که می شناسی. بجز حیوونای معمولی مثل سگ و گربه و اسب و ... که از 11-12 ماهگی می شناختی شیر، پلنگ، فیل، لک لک، قو، سوسمار، جغد و بز و لاک پشت ... و اگه صدا داشته باشن صداشونم در میاری.

از اجزای بدن بجز اصلیا مثل چشم و گوش و ... که تو 11 ماهگی بل د بودی اشاره کنی الان کاملا خودت اسماشونو می گی فرعی ها رو هم می گی مثل : اببو (ابرو) - مژی(مژه) و می دونی پیشونی و چونه و گردن و انگشت و ناخن و حتی ناف کجاست راستی به ناف می گی ناسلبخند

خیلی تو حرف زدن پیشرفت کردی و یه دفعه تو چند روز جهش داشتی . از افعال درست استفاده می کنی . خودت می شینی و به من یا بابایی می گی بششین. دست باباتو می کشی و می گی بازی. 

دیگه به خرسی نمی گی آآ (صدای خرس رو در میاوردی) و می گی خسی (خرسی)

یکی دو تا داستان رو با مامان تعریف می کنی و کاملا کاملا کاملا جریان داستان تو ذهنت هست. تو شعر خوندن هم پیشرفت کردی و قسمتای بیشتری رو خودت می گی.

دختر شیرینم ! عسلم ! به وجودت افتخار می کنم خیلی خیلی خیلی!

 

میشه وقتی با مامی میرم یه قرارداد مهم امضا کنه منم به طبیعت گردیم برسم

 

آخ جون با تلفن خودم به تلفن قصه گوی خاله ستاره زنگ می زنم

مامان جون ببینید من چقدر شجاعم که رو اپن آشپزخونتون ایستادم

 

اینم منو دوستم "پارسا مهر" که تو مسافرت اومدن دیدنمون

 

 مامی من بیشتر کتاب دوست دارم یا شما؟

 

مامی بگو این نقطه های روی سویشرتم وبلوز زیرش ستاره هست آخه اصلا تو عکس معلوم نیست!

 

اینم سرگرمی جدید من ! هی به مامی می گم پُقال (پرتقال) بدده پوست (پرتقال بده پوست بکنم) بعدم مامی مجبوره همشو بخوره . آخه من میوه نمی خورم!

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان پرنیا
25 آذر 90 21:00
سلام
من منتظر قسمت های بعدی سریال از الف تا ی تولد یکسالگی هستم


عزیزم باورکن نرسیدم بنویسم. ممنون که بهمون سر می زنی