، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

ستاره نابغه کوچولو

چگونه به کودک خود خواندن بیاموزیم؟

کتاب " چگونه به کودک خود خواندن بیاموزیم؟ ( از تولد تا پیش دبستان)" - نوشته: گلن دومن - انتشارات فرارسانه برگ بخشهایی از کتاب: اینکه آموزش خواندن به کودک باید از چه سنی شروع شود سوال مهمی است. چه زمانی کودک آمادگی یادگیری دارد؟ وقتی مادری از متخصص رشد کودک پرسید: از چه سنی باید آموزش به کودکش شروع کند؟ متخصص از مادر پرسید: کودکتان کی به دنیا می آید؟ مادر جواب داد: او اکنون 5 ساله است. متخصص جواب داد : سریع به خانه بروید، 5 سال از بهترین سالهای زندگی فرزندتان را هدر داده اید. بعد از 2 سالگی هرسال خواندن سخت تر می شود. کودک 5 ساله خیلی آسان تر از کودک 6 ساله یاد می گیرد. به همین ترتیب 4 سالگی راحت تر و حتی 3 سالگی راحت ترین سن برای ی...
16 ارديبهشت 1392

تولد مامی

31 فروردین 92 امروز تولد مامی هست . وقتی که مامان میشی حتی تولدت هم تحت الشعاع شادیهای قشنگ دلبندت قرار می گیره . تا از خواب پاشدی دویدی تو هال بغلم کردی و گفتی : مامی مامی! تولدت مبارک ! (البته با تقلب بابایی . هههههههه) . خوشمزه من ! هیچوقت از بدنیا اومدنم به اندازه اون لحظه شاد نبودم. بعدا میام و عکسای هدیه تو و بابایی رو می ذارم . احتمالا تنها هدیه هایی که گیرم میاد ...
11 ارديبهشت 1392

روز مامی مبارک!

خوشبختی یعنی : خداوند آنقدر عزیزت کند که وجودت آرامبخش دیگران باشد و من آنقدر خوشبختم که خداوند مرا مادر آفرید . روز همه مامانا مبارک!   یه هدیه خوب واسه مامانا دارم: کتاب " چگونه به کودک خود خواندن بیاموزیم ؟"(از تولد تا پیش دبستان) - دکتر گلن دومن -  تو نمایشگاه کتاب هست . انتشارات فرارسانه برگ این همون روشیه که من با ستاره کار می کنم ! ...
11 ارديبهشت 1392

خوشبختی

چند شب بود که دلتنگ بودم . وقایع عید ، بی مهریها ، کم صداقتیها و ... سخت دل ازرده ام کرده بود و دیشب ... موقع خواب کنار هم دراز کشیدیم و تو روی دستم سرت رو رو شونه ام گذاشتی و کم کم نفسهات آروم و ارومتر شدن و تو خوابیدی . و من دوباره حس کردم که بهشتم . دوباره و دوباره بهترین هدیه خدارو حس کردم تا جاییکه بیدار نشی در آغوشم فشردمت و بوییدمت . مثل همیشه بوی بهشت میدادی . با دست آزادم پوست لطیفتو لمس کردم و قلبم از حس اینهمه خوشبختی فشرده شد . خدایا من چقدر بخاطر داشتن وجود نازنینی که بهم دادی خوشبختم و بی اختیار اشکام سرازیر شدن . از هجوم اینهمه خوشبختی ! خدایا سپاسگزارم ! با تمام وجودم ممنونم که ستاره رو به ما دادی و من مامان عزیزترین عزیز...
28 فروردين 1392

سومین بهار بودن تو!

واسه اولین بار رفتی آرایشگاه . محیطش واسه منم  کلی جالب بود چه برسه به تو!   فیش! اینم از مارهای سفره هفت سین که با خمیر آموس درستشون کردیم. یه هفت سین ماری! البته بماند که با کلی تمهیدات جامها و مارها رو  بردیم شیراز.   باغ فین کاشان! عید دیدنی! بهار زیبای شیراز خونه ی مامان جون! باغبون کوچولو تو باغ خاله بانو اطراف شیراز! اینم تولد یاس خوشگل ! پرنسس زیبای من تو تولد یکسالگی مهبد تپلی! مهبدی پس کلاه تو کو ؟ 13 بدره امسال ! وقت ....      هههههههههه باغ جلوی خونمون تهران! اینم یه مدل تاب سواری به اینا می گن تاب واقعی!!!!!!!!!! ...
18 فروردين 1392

نقاش کوچولو

  باور نمی کردم که دو تا کفش دوزک پایینی رو با قلمو و آبرنگ خودت کشیدی!   گل سمت راست رو وقتی بابایی کشید تو هم با مداد شمعی گل سمت چپ و ساقشو کشیدی و بعد برگها رو هم با کمک من تکمیل کردی. ...
18 فروردين 1392

نوروز 92

پرنسس زیبای مامان عیدت مبارک! این سومین بهاری هست که خدا تو رو بعنوان بهترین عیدی برای همه طول زندگیم به من داده . بزرگتر شدی . شیرین زبونتر شدی. خو شگلتر شدی . چلوندنی تر شدی و باهوش و باهوشتر. همه تعطیلاتو شیراز بودیم و وقتی که 12 ام برگشتیم عکس العمل جالبت نشون می داد که تو هم دلتنگ خونه شدی. در کابینتی که بیشترش ظرفای تو توش هست رو باز کردی و با هیجان گفتی : سلام ظرفای قشنگ ! ما برگشتیم. مامانی گاهی دلم از اینهمه بزرگ شدنت می گیره : آخه وقت واسه بزرگ بودن خیلی زیاده و امیدوارم منو مقصر ندونی و فکر نکنی من باعث این بودم که تو بچگی نکردی . باور کن عسلکم شخصیت خودت اینجوریه که خیلی می فهمی که بزرگی که ... تعطیلات امسال بهت خیلی خو...
18 فروردين 1392