، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

ستاره نابغه کوچولو

لیست کلمه هایی که تو بلدی در 16 ماهگی!

1- جوراب 2-خانه 3- شیر (خوراکی)4- سبد 5- کت 6- گوش 7 - چشم 8- مو 9 - مژه 10 - ابرو 11- چانه 12- گردن 13- دست 14 - پا 15 - ناخن 16 - انگشت 17 -پیشانی 18 - دماغ (بینی) 19 - لب 20 - دندان 21- لپ 22-ناف 23 - سر 24 - شکم 25 - شلوار 26 - جارو 27 - لیوان 28 - تاب 29- رنگ زرد 30 - ماهی 31- پول 32- سگ (واق واق) 33- درخت 34- برگ 35 - سیب 36- موز 37- پرتقال (پقال) 38- آناناس 39 - گوجه 40-کیف 41- گاو(ماآ) 42- مداد 43- توپ (بوپ) 44- تلفن 45- مسواک 46- دختر 47- نی نی 48- ساعت 49- شانه 50- قاشق 51- کارد (چاقو) 52- چنگال 53- موش 54- نان 55- به به 56- مامی 57- دهان 58- میز 59- پسر 60- جوجه 61- اسب(ابس) 62- کلاه 63- گربه (پیشی یا میو میو)64- چت...
16 دی 1390

16 ماهگیت مبارک

دوشنبه 5 دی 90 نازترین غنچه زندگیمون 16 ماهگیت با 1 روز تاخیر مبارک در اولین فرصت عکساتو می ذارم و کارایی که می کنی. بوووووووووووووس پینوشت: هر شب موقع خواب بارها بارها این وبلاگ رو بروز می کنم . کلی مطلب تو ذهنمه که تو وبلاگت بنویسم ولی متاسفانه روزا فرصت چندانی ندارم.  دخترک باهوشم ، به سرعت باد داری بزرگ می شی و رشد می کنی و به موازاتش با کارات منو حیرت زده. مامی : دست راست بالا ستاره: دست راستشو بالا می بره و چون می دونه بعدش می گم پای راست بالا زودتر از من پای راستشم می بره بالا. هر شعری رو که فقط یکبار می خونم می بینم که تو حافظت نقش بسته . اینو از تک کلمه هایی که باهام تکرار می کنی می فهمم. وقتی موقع پوشک عوض می...
7 دی 1390

دومین یلدای ستاره

باز شب یلدا اومد ، بلندترین شب سال منتظرش می شینیم، از سال پیش تا امسال وای که شبای یلدا چه حال و روزی داره هر کسی خواب نمونه ، یک شب عالی داره ...
2 دی 1390

از الف تا ی جشن تولد یکسالگی - قسمت چهارم

اینم کارت دعوت خوشگلکم: که از قسمت پایین بهم چسبیده و بالاش بند می خورد و مثل یه کیف کوچولو هست و کلا شکل ستاره هست. خلاصه که کارت رو فرستادیم چاپ دیجیتال و خیلی دوست داشتم قبل از اینکه شیراز برم چاپ بشه تا واسه مامان بزرگا و عمو ها و عمه ها و دایی ها و... ببرم. کارت که چاپ شد فاجعه قرن بود . افتضاح از آب دراومد. کم مونده بود گریه کنم عصر هم پروازمون بود . وا مامان هدا مگه با گریه کار درست می شه؟ خلاصه از تو روزنامه این ور و اون ور زنگیدیم یه جایی پیدا کردیم که فوری چاپ دیجیتال بزنه نیم ساعته بعد هم پیک با تیغ برش کارت قبلی که خراب شده بود دوباره ببره چاچخونه همیشگی برش بزنن. خلاصه که کار چاپ شد و ما ندید فرستادیم چاپخونه که زنگ زدن این...
27 آذر 1390

مادرانه های من

گاهی خیلی خوشحالم که این وبلاگ خواننده آشنایی نداره و یه جورایی چراغ خاموش می نویسم. می نویسم فقط واسه خودم و تو دخترکم! بیشتر مامانا چیزای تک و خاصی تو وجود بچه هاشون می بینن و با شکسته نفسی یا عنوانش نمی کنن یا در لفافه بیان می کنن . دخترک باهوشم ! تو نابغه کوچولوی مامانی! و من می تونم خیلی واضح و شفاف اینجا اینو بگم چون هیچ بچه آشنایی نیست که باهاش مقایسه بشی یا به کسی بر بخوره یا کسی فکر کنه دارم پز می دم عزیزم تو مایه افتخار من و بابا هستی به دلایل زیر: رفته بودیم شیراز و یکی از دوستای خیلی خوبم با پسر 3 سالش اومد دیدنمون . من کتاب تو رو آوردم و 1 تصویر رو تو اسمشو می گفتی و یکی اون. آره قشنگم اون گل پسر مهد هم می ره و اطلاعات ت...
22 آذر 1390

15 ماهگیت مبارک!

شیرینم 15 ماهه شدی و 15 ماهه من یه مامان خوشبختم که وجودت رو لمس می کنم. 15 ماهه که هروقت می بوسمت احساس می کنم هیچ لذتی بالاتر از این دیگه وجود نداره و 15 ماهه که خدا بهترین هدیه شو به من و بابایی داده.  عسلم 15 ماهه شدی . قدت 81 سانت و وزنت 10 کیلو و 700 گرم . نیم بند شعر می خونی . می رقصی و همچنان شیفته موسیقی هستی.  دیشب بالاخره تسلیم شدم و تو که بعد از 3 ماهگی جدا تو اتاقت می خوابیدی به یه تخت کنار تختمون منتقل شدی. من تسلیم ! چون شیطون کوچولوی من همچنان بعد از 15 ماهگی شبا تا صبح چندین و چند بار بیدار می شه و مامی هنوز آرزوی 3 ساعت خواب مداوم رو داره. خب دیگه اینم از شیرینیهای مامان بودنه. خودت دستمو می بری تو اتاقت ...
5 آذر 1390

از الف تا ی جشن تولد یکسالگی - قسمت سوم

یه دفعه یادم به مانی (ماندانا) افتاد یکی از دوستای خوبم تو شیراز که البته فامیل دوری هم هستیم . خودش لباس عروسی دخترشو دوخته بود و کلا از هر پنجش یه هنر می باره . باهاش تماس گرفتم و گفتم یه لباس خوب واسه تولد تو می خوام . قرار شد چند تا عکس دلخواهمو از اینترنت پیدا کنم و براش ایمیل کنم بعد از چند بار ایمیل نرسیدن و ... بالاخره متوجه منظورم شد و گفت که نو شیراز تور ستاره ای دیده و می ره می خره. می دونستم که طفلک خیلی سرش شلوغه ولی چاره ای نبود باید مدام بهش زنگ می زدم تا اینکه با تلفنش کلی حالم گرفته شد: هداجون همه جا رو گشتم حتی بازار وکیل ولی تو ستاره ای گیرم نیومد. گفتم باشه من می رم می گردم کجا برم؟ گفت برو گاندی یا کوچه برلن ! واییییییی ...
27 آبان 1390

یه تاپیک جالب تو نی نی سایت

چه تاپيك جالبي بود برام اينقدر كه من كه كلا تنبلم تو نظر دهي به هيجان اومدم نظر بدم. من از خيلي چيزا خوشحالم مي ترسم اگه همشو بنويسم خيلي بشه :  خوشحالم كه زود بچه دار نشدم و الان از همه چيزم حاضرم بگذرم واسه بزرگ كردن دختركم  خوشحالم 7 سال صبر كرديم تا تو موقعيت مالي مناسب بچه دار بشم تا چيزي واسه دخترم به دلم نمونه  خوشحالم كه خيليييييييييي براش لباس خريدم و مي خرم . برخلاف بيشتر ماماناي اينجا و الان تنها تفريحم خريد واسه دخترمه.  خوشحالم كه دوران بارداري خيلييييييي كتاب خوندم و سي دي آموزشي تربيت كودك گوش دادم  خوشحالم كه از جنيني تا الان واسه دخترم كتاب خوندم و الان به معني واقعي عشق كتابه  خو...
21 آبان 1390

ستاره نابغه مامانی

گل قشنگم منم مثل بیشتر مامانا فکر می کنم تو خیلی باهوشی. همه کارات برام خاص و دوست داشتنیه چند روزه به شیوه خودت شعر می خونی اونم تو 14/5 ماهگی: مامی: بارون میاد ... ستاره : چیک و چیک مامی: صداش میاد... ستاره : تیک و تیک (البته خیلی ناز و با زبون بچگونه)    مامی : خرگوش من چه نازه  گوشاش خیلی درازه  می خوره برگه کاهو  می پره مثل.... ستاره : آووووو (آهو) عسلم ! عسلم! عسلم!  با اون مامی گفتنت نه تنها دل من که دل همه رو می بری. تازگیا هم که گاهی می گی " مامیا"  عزیزم انقدر مهربون و قدر شناسی که غالبا اشک تو چشمام جمع می شه وقتی نصفه شبا که شیر می خوای و یه دفعه می می رو از دهنت در میاری و می...
20 آبان 1390