، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

ستاره نابغه کوچولو

از الف تا ی جشن تولد یکسالگی - قسمت آخر

و اما کیک: خوب قاعدتا کیک هم باید ستاره ای می بود و بعد از تحقیقات تصمیم گرفتم که به قنادی شهرزاد تو یوسف آباد سفارش بدم . دوباره سه تایی با هم رفتیم . قنادی طبق معمول شلوغ و کسی که سفارش می گرفت آلبومی رو جلو گذاشت و گفت که انتخاب کنم و کلی هم توضیح داد که تا 80% شکل عکس میشه و توقع بیشتر نداشته باشم . خب قالب ستاره رو خدا رو شکر داشتن ولی واسه مهمونا قالبشون کافی نبود پس تصمیم گرفیتم دوتا سفارش بدیم بعد هم کلی براش توضیح دادم که تمش ترکیب صورتی و سفیده و روش این رنگ و دورش این رنگ و شکوفه هاش این رنگ و خلاصه تصویر روش هم می خوام عکس خودش چاپ بشه و رو کیک چسبونده بشه که آقای یک کلام گفت نه نمیشه . کیکهای تصویر چاپ شده فقط باید مستطیل یا م...
29 خرداد 1391

از الف تا ی جشن تولد یکسالگی - قسمت ششم

چه جالب دارم دیگه کم کم دارم واسه تولد دو سالگیت مطلب جمع می کنم : انتخاب تم ، مدل لباست و ... و هنوز این سریال تولد یکسالگی تموم نشده خب تم تولد که به خوبی و خوشی انجام شد - حالا غذا : خود شادی خانم (مدیر موسسه آشنا ) کسی رو تو تهران معرفی کردن خلاصه بعد از تماسهای تلفنی قرار شد که غذا کیک مرغ - لازانیا - کشک و بادکجان - سالاد توپی و ژله باشه ولی با این ویژگیهایی که خودم گفتم :کیک مرغ رو به صورت ستاره قالب بزنه همینطور کشک و بادمجان روی نان تستی که ستاره ای قالب خورده بگذاره - سالاد توپی هم به صورت ستاره های کوچولو و ژله هم سفید با ستاره های رنگی از ژله  این عکس هنوز تزئیناتش کامل نشده ولی متاسفانه عکس بهتری نداشتم  ی  ...
29 خرداد 1391

از الف تا ی جشن تولد یکسالگی - قسمت پنجم

به به حالا باید تو این شهر بزرگ بگردیم دنبال کفش سفید که اندازه پای پرنسس باشه.! خدایی مامانی اگه عروسی خودم بود کمتر از این فکر و خیال داشتم .  داشتم نقشه می کشیدم که چجوری بابایی رو راضی کنیم بریم دنبال کفش که تو ذهنم یادم اومد که از همون کفشی که تو حراج دیده بودم یه مغازه دیگه تو شیراز داشت . آخ جون . ولی ایندفعه باید به دایی هاشم زحمت بدیم که ماشین داره بره ببینه داره با نه؟  دایی هاشم در مغازه: الو خواهر جون داره  مامی: ای دستت درد نکنه . چند؟  دایی هاشم : ... تومن (2 برابر قیمت حراج ) مامی :  باشه عزیزم بخر ولی بهش بگو داره گرون میده ! دایی هاشم : مهم نیست هدیه من به ستاره  آخ جون اینم کفش ...
29 خرداد 1391

مسافرت شیراز!

فرودگاه تهران کتاب به بغل و مثل همه بچه ها در حال ذوق کردن از آکواریوم   این اسب هم هدیه مامان جون پوری - ممنونم!   مهبد کوچولو گوش کن برات کتاب بخونم!   تفریح بزرگ هر روز عصر - حیاط بابا حاجی و آبپاشی باغچه   منتظر اومدن پیتزا - عمه مهرنوش بازم تولدتون مبارک!   فرودگاه شیراز    و عکس یادگاری با کاپیتان ... ...
19 خرداد 1391

یه اتفاق خیلی ناراحت کننده

واسه تعطیلات 14 و 15 خرداد رفتیم شیراز - مثل همیشه حسابی با مامان جون و بابا حاجی بهت خوش گذشت . با داییها و مهبد کوچولو که بین حس مهربونیت و یه کم حسادت مخلوط جالبی بود .  یکشنبه صبح باید می رفتم پرو مانتوم . دلم می خواست تو رو هم ببرم . کلا تا خیلی مجبور نباشم دوست ندارم که تنهات بذارم ولی بدجوری لج رفتی و به هیچ قیمتی حاضر نبودی بیای . کلی گریه کردی و به خودت فشار آوردی و حتی استفراغ کردی و من مستاصل از اینهمه لج تو واقعا مونده و درمونده بودم که چرا؟؟؟؟؟؟؟ بالاخره آرومت کردم بو سیدمت و به هر زبونی که میشد لباستو عوض کردم و با بابایی رفتیم. تو خیاطی هم بهت یه قرقره که قول داده بودم دادم دستت و داشتیم دیگه می اومدیم بیرون و من در ح...
16 خرداد 1391

21 ماهگی

پنج شنبه 4 خرداد 91 21 ماهگی یه نابغه کوچولو: مامی: ستاره ستاره : ستاره عسل مامی  بجز مثلث و مربع و دایره که عید بلد بودی الان مستطیل و لوزی و پیک و بیضی رو هم بلدی. کلمه هایی که می خونی و بالاخره تونستم ازت فیلم بگیرم : مامان - بابا - ستاره این 3 تا کلمه رو اگه برات بنویسم هم می خونی. حدود 15 کلمه دیگر رو اگه دوتا فلش کارت بهت نشون بدم می تونی بگی کدوم یکی هست. دیگه واسه خودت شعر کامل می خونی بدون اینکه من کلمه ایشو برات بگم  خودت کفش و جورابتو می پوشی (خیلی وقته که می تونستی در بیاری) ... عکس در ادامه مطلب اولین پیک نیک واقعی با یه جوجوی خوشمزه: امروز نهار مهمون جوجو هستیم   نمایشگ...
9 خرداد 1391

بابایی تولدت مبارک!

بهترین بابای دنیا تولدت مبارک! امروز سالگرد تولد باباییه و ... دهمین سالگرد ازدواج مامی و بابی! قشنگترینم برات آرزو می کنم که اگه خدا عشق رو به قلبت هدیه کرد توان نگهداری و محافظت از اون رو هم بهت بده. دخترکم! تو هدیه عشق یکدهه زندگی من و بابایی هستی و چه شیرینه این بهترین هدیه. بابایی خوب و مهربون از طرف خودم و ستاره بهترینها رو برای ادامه زندگیتون آرزو می کنم. بابایی خوب دوستت داریم نه فقط بخاطر اینکه با ستاره بازی می کنید بلکه بخاطر شادی که در لحظات بازی خونمون رو پر می کنه. دوستت داریم نه فقط بخاطر صدای قشنگی که دارید و شبا برای کلوچه لالایی می خونید بلکه هم بخاطر مهربونی که شبا از صدای شما قلب ما رو پر می کنه. بابا جون بخاطر همه...
26 ارديبهشت 1391

ستاره می تونه!

 هرشب موقعی که خوابیدم بارها و بارها میام و اینجا برات می نویسم . از دومین سال نمایشگاه کتاب که تو هستی . از نمایشگاه گل و گیاه که تو زیباتر از هر گل دیگه ای واسم بودی و همه حواسم به تو بود نه دیدن گلها و به دومین سالی که روز مادر احساس می کنم با وجود تو به هیچ هدیه دیگه ای نیاز ندارم. دلبند شیرینم ! نمایشگاه کتاب تموم شده هرچند به گفته غرفه دارها مثل سالهای قبل نبود و از لحاظ مالی کم برکت تر ولی واسه من و تو پربار تر . خیلی چیزای خوب برات خریدم و خیلی از خریدایی که برات کردم راضیم .  نازنین بانوی من! دیدن لبخندت وقتی از نمایشگاه میومدم و ازم می پرسیدی: مامی چی خییدی؟(خریدی؟) و من با دست پر یکی از کتابا رو بهت نشون می دادم برام...
24 ارديبهشت 1391

20 ماهگی!

4 اردیبهشت 91 عزیزترینم امروز 20 ماهه شدی. یه 20 دیگه تو کارنامه زندگیت!  و من به 20 سالگی تو فکر می کنم به وقتی 20 تا شمع رو کیک تولدت فوت کنی . به اینکه منم بتونم یه مامان بیست برات باشم .  عسلکم باور کن که همه تلاشمو می کنم مادری برات باشم که وقتی شمعها رو فوت کردی برق شادی و رضایت از زندگی رو تو چشمات ببینم. و چه سخته مامی جون! خیلی سخته شاید سخت ترین وظیفه ای که خدا بر دوش کسی قرار میده. آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه فال به نام من دیوانه زدند. دارم با تمام وجودم برات می نویسم . تو میای کنارم از کشو یه تکه کاغذ بر میداری و با صدای ظریف خودت می گی: " یکی بود یکی نبود" ... میری پشت پیانو میشینی - کتابچه نت ...
6 ارديبهشت 1391

تولد مامی!

امروز دومین سال تولد مامی هست که تو در کنارش هستی.و وجود تو  زیباترین و بهترین هدیه خدا به منه! شاهدخت باهوش و زیبای من در کنارت می بالم و بزرگ می شم وقتی بابایی بهت می گه به مامی بگو تولدت مبارک و تو با صدای مینیاتوری و ظریفت بهم می گی : تولد مبارک! خدایا ازت بخاطر همه نعمتهات شکر و سپاس فراوان بخاطر وجود نازنینی که به من هدیه دادی و سپاس فراوانتر بخاطر حس وصف نشدنی مادر بودن!   اینم یه عالمه عکسای گل گلی !   یه شیطون ناقلا ! وقتی نی نی پستونکشو نمی خوره مجبورم خودم بخورم!   ...
31 فروردين 1391